اخلاق حکومتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)


 

نويسنده: سید احمد سجادی




 

حکومت پيامبراز منظر امام خميني‏ (قدس سره)
 

آن طرز حکومت اسلام، طرز حکومت آدم ‏سازي است، شما خود، رؤساي اسلام را بايد ملاحظه کنيد، مثل پيغمبر اکرم‏صلي الله عليه وآله که رئيس اسلام است، اميرالمؤمنين که بعد از او رئيس اسلام بود. شما خود آن‏ها را ببينيد که وضعشان چه جوري بوده است. ديکتاتوري بوده است؟ پيغمبري که با مردم ديگر وقتي مي‏نشست معلوم نبود آقا کدام است و نوکر کدام است، اصحاب کدام است و خود پيغمبر کدام است، پيغمبري که با مردم همان طور مي‏نشست، جلسه بنده‏ها و فقرا بود. و زندگى‏اش زندگى فقرا بود، و بيت المالْ مالِ مردم بود و هيچ تصرف نمى‏كرد، مثل يکي از فقرا زندگي مي‏کرد. (صحيفه امام ج‏4 ص: 396)

حکومت ديني
 

شعار اسلام در مکه، توحيد (دعوت به خداي يگانه و دور افکندن آيين بت‏پرستي) و نيز عبادتي مختصر بود. پس از آن که يثرب، پايگاه مسلمانان گرديد موقع آن رسيد که اسلام، دومين مرحله موجوديت خود را اعلام کند و در مدينه جنبه سياسي و اجتماعي اسلام نيز اندک اندک گسترش يابد.
در شهر مدینه الرسول اذان شعار نمازها گرديد، تبلیغ دین، جهاد با مشرکان در راس امور قرار گرفت و بیان احکام معاملات، پرداخت ماليات، اجراء حدود و ديگر حکم‏هاي شرعی، سياسي و اجتماعي آغاز شد و حکومتي براساس دين پديد آمد که قوام آن عدالت اجتماعي و در عين حال، نظر مردم محترم شمرده مي‏شد . (تاريخ تحليلي اسلام دکتر شهيدي ص67)
در حکومتِ اسلام، پیامبر اکرم نقش اساسی ایفا نمود و اخلاق مدیریتی او باعث ترویج سریع اسلام و شیفتگی مردم به ایشان و اسلام گردید
در این مقال در پی آنیم برخی از ویژگی ها و اخلاق حکومتی آن فرستاده الهی را به صورت اختصاربیان نمائیم.

مهروَرزى در حكومت پیامبر
 

پیامبر اکرم دارای خُلقی عظیم و منشی کریم و اخلاق اجتماعی نیکو بود بگونه ای که مردم در اولین برخورد با ایشان شیفته اخلاق کریمانه او می شدند، این روش در دوران حکومتی ایشان نه تنها کم رنگ نشد بلکه اصحاب شرمسار اخلاق آن نبی رحمت بودند در مبحث به پنج خصلت حکومتی حضرت اشاره می شود:
به كارگيرى محبّت، بهترين راهكار تبليغى و روش عبور دادن پيام‏هاى الهى از مرز حسّ و عقل و نفوذ دادن آنها به عمق جان‏هاست. پيام الهى، علاوه بر نفوذ در عقل‏ها، بايد در دل‏ها نفوذ كند و در عمق روح وارد شود تا همه قواى انسان را در اختيار بگيرد.
پیامبر اکرم، با تكيه بر " محبّت"، ‏توانست از عهده تبلیغ دین و پیاده سازی اسلام برآيد و با نفوذ دادن پيام‏هاى سازنده الهى در عمق جان، انسان را متحوّل سازد و آنها را در راه رسيدن به مقصد اعلاى انسانيت و جامعه برتر توحيدى به حركت درآورد.
بر پايه متون تاریخی‏، پيامبر صلى اللّه عليه و آله براى منسجم كردن هواداران خود، دو بار از طرح پيوند برادرى بهره گرفت: يك بار قبل از هجرت (در مكّه) و بار دوم، پس از هجرت به مدينه.
اين اقدام سياسى الهى، بخصوص پس از هجرتِ مسلمانان به مدينه، در تأسيس نخستين حكومت اسلامى، نقشى بنيادين داشت؛ زيرا جامعه اسلامى، از يك سو با خطر مشركان قريش و عموم بت‏پرستان و همچنين، خطر يهود مدينه كه در داخل و خارج شهر، زندگى مى‏كردند و ثروت و امكانات فراوانى داشتند مواجه بود و از سوى ديگر، نيروهاى تازه‏مسلمان، دچار از هم گسيختگى بودند، دو طايفه اوس و خزرج، با هم دشمنى و كينه ديرينه داشتند و ميان مهاجران و انصار، از نظر فكرى و فرهنگى، اختلاف وجود داشت.
پيامبر اسلام، با الهام الهى، همچون سياست‏مدارى پخته و كار آزموده، با به كارگيرى مجدّد طرح برادرىِ دينى، ميان مسلمانان و بويژه مهاجران و انصار، وحدت سياسى و معنوى ايجاد كرد و بدين سان بر معضل اختلافات داخلى فائق آمد و با انسجام پيروان خود در برابر دشمنان اسلام حكومت اسلامى را بنيان نهاد.
اجراى اين طرح، بدين گونه بود كه روزى در يك انجمن عمومى، ايشان رو به هواداران خود كرد و فرمود:" دوتا دوتا با يكديگر برادر شويد". در تواريخ اسلامى، مشخّصات كسانى كه با هم برادر شده‏اند، ضبط شده است و زيباترين انتخاب، انتخاب شخص پيامبر صلى اللّه عليه و آله بود كه امام على عليه السلام را به برادرى خود، انتخاب كرد.
شیخ طوسى به نقل از ابن عبّاس در کتاب امالی میگوید چون آيه إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ (سوره مبارکه حجرات آیه 10) (همانا مؤمنان، برادرند) نازل شد، پيامبر خدا ميان مسلمانان، برادرى برقرار كرد، تا آن كه ميان همه يارانش، برحَسَب منزلتشان، پيوند برادرى برقرار ساخت. آن گاه به على بن‏ابى طالب عليه السلام فرمود: أنتَ أخي و أنَا أخوكَ من و تو نيز با هم برادريم. (الأمالي للطوسي ص 587 ح 1214)
پیامبر اکرم، حاکم رحیم و نظام حکومتی او حکومت رحمت بود لذا تمامی حاکمان و زمام دار را سفارش به رحم و مروت با مردم نموده و می فرمود: لا يَزالُ الإِمامُ بِخَيرٍ ما إذَا استُرحِمَ رَحِمَ.
پيشوا تا زمانى كه از او رحم خواهند، رحم كند، پيوسته در خير است. (تاريخ الكبير ج 3 ص 509 ح 1690)
آن حضرت برای حاکمان امت اسلام اینگونه دعا کردند:
اللّهُمَّ مَن وَلِيَ مِن أمرِ امَّتي شَيئا فَشَقَّ عَلَيهِم فَاشقُق عَلَيهِ، ومَن وَلِيَ مِن أمرِ امّتي شَيئا فَرَفَقَ بِهِم فَارفُق بِهِ.
بار خدايا! هر كس زمام چيزى از امّت مرا به دست گيرد و بر آنانْ سخت گيرد، تو بر او سخت گير و هر كس زمام چيزى از امّتم را به دست گيرد و با آنان نرمش كند، تو با او به نرمى رفتار كن. (بحار الأنوار ج 75 ص 352 ح 62)
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آلهبا یاران و عموم مردم ارتباط تنگاتنگی داشت و می فرمود:
ما مِن إمامٍ يَغلِقُ بابَهُ دونَ ذَوِي الحاجَةِ وَالخَلَّةِ وَالمَسكَنَةِ، إلّا أغلَقَ اللّهُ أبوابَ السَّماءِ دونَ خَلَّتِهِ وحاجَتِهِ ومَسكَنَتِهِ.
هيچ پيشوايى نيست كه درِ [خانه‏] خود را به روى نيازمندان و درويشان و مستمندان ببندد، مگر آن كه خداوند، درهاى آسمان را بر روى نياز و درويشى و مستمندى او فرو مى‏بندد. (سنن الترمذي ج 3 ص 619 ح 1332)
آن پيامبر رحمت سخن مستمندان را بدون هیچ واسته ای شنوا بود و به آنها رسیدگی کرده، می فرمود:
مَن وَلّاهُ اللّهُ عز و جل شَيئا من أمرِ المُسلِمينَ، فَاحتَجَبَ دونَ حاجَتِهِم وخَلَّتِهِم وفَقرِهِمُ، احتَجَبَ اللّهُ عَنهُ دونَ حاجَتِهِ وخَلَّتِهِ وفَقرِهِ.
هر كس خداوند عز و جل زمام امرى از امور مسلمانان را به دست او بسپارد و او مانع آن شود كه مردم، نيازها و گرفتارى‏ها و نادارى خود را به گوش او برسانند، خداوند، مانع آن مى‏شود كه حاجت و نياز و نادارى‏اش به درگاه او برسد. (سنن أبي داوود ج 3 ص 135 ح 2948)
امام حسين عليه السلام می فرمایند:
از پدرم درباره ورود پيامبر صلى اللّه عليه و آله [به خانه‏اش‏] پرسيدم. فرمود:" ورود او در اختيار خودش بود و هر زمان كه مى‏خواست، وارد مى‏شد، و چون به خانه‏اش مى‏رفت، اوقاتش را به سه بخش تقسيم مى‏كرد: يك بخش براى خدا [عبادت و نيايش‏]، يك بخش براى خانواده‏اش، و يك بخش براى خودش.
آن گاه، بخش مربوط به خودش را ميان خود و مردم، قسمت مى‏كرد و آن را از طريق خواص به توده مردم منتقل مى‏كرد و چيزى را از آنان، دريغ نمى ورزيد. در قسمت مربوط به امّت نيز روش ايشان چنين بود كه اهل فضل را در انجمنش مقدّم مى‏داشت و به هر يك، به فراخور فضل و منزلت دينى‏اى كه داشت، زمانى را تخصيص مى‏داد. برخى از آنان، يك حاجت و كار داشتند، برخى دو حاجت و برخى چند حاجت. پس، آن طور كه صلاح ايشان و امّت بود، به خواسته‏هايشان رسيدگى مى‏كرد و در خور آنان، مطالبى را بيان مى‏داشت و مى‏فرمود:" حاضران به غايبان برسانند" و [مى‏فرمود:]" حاجت كسى را كه نمى‏تواند حاجتش را به من برساند، به من برسانيد؛ زيرا هر كس حاجت كسى را كه نمى‏تواند آن را به زمامدار برساند، به گوش او برسانَد، خداوند، گام‏هايش را در روز رستاخيز، استوار مى‏دارد". (بحار الأنوار ج 16 ص 150 ح 4)

نظارت بر عملکرد
 

پس از بیعت اول مردمان یثرب و اعزام مصعب بن عمیر به عنوان مبلغ به آن شهر، هفتاد و پنج نفر از انصار در موسم حج در ذي حجه سال سيزدهم بعثت به مکه رفتند و «بيعت دوم عقبه» به انجام رسيد.
چون بيعت اين جمع به انجام رسيد، رسول خدا صلي الله عليه و آله گفت: خرجوا الي منکم اثني عشر نقيباً ليکونوا علي قومهم بما فيهم.
«دوازده نفر نقيب از ميان خود برگزينيد تا مسئول و مراقب آنچه در ميان قومشان مي گذرد باشند.».
و دوازده نفر نقيب برگزيده شدند و رسول خدا به دوازده نفر نقيب انتخاب شده گفت:
أنتم علي قومکم بما فيهم کفلاء ککفالة الحواريين لعيسي بن مريم و أنا کفيل علي قومي يعني المسلمين.
چنان که حواريون براي عيسي ضامن قوم خود بودند، شما هم عهده دار هر پيشامدي هستيد که در ميان قوم شما روي مي دهد و من خود کفيل مسلمانانم. (تاریخ پیامبر اسلام ص 199)
امام باقر عليه السلام می فرموند: پيامبر صلى اللّه عليه و آله در بازار مدينه، بر بساطِ فروشنده خوراكى گذشت و به صاحب آن گفت:" خوراكت، يكسره خوب است؟".و او جواب مثبت داد، سپس از وى درباره قيمتش سؤال كرد. آن گاه خداوند عز و جل به وى وحى فرمود كه دستانش را در آن خوراك فرو بَرَد. و او چنين كرد و خوراكى پَست و نامرغوب بيرون كشيد و به فروشنده خوراكی فرمود:
ما أراكَ إلّا وقَد جَمَعتَ خِيانَةً وغِشّا لِلمُسلِمينَ.
جز خيانت و فريب براى مسلمانان، چيزى فراهم نياورده‏اى!. (بحار الأنوار ج 22 ص 86 ح 37)

به كار گماشتن برترين‏ها
 

پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در انتخاب حاکمان و والیان بهترین اصحاب را که توانایی انجام ماموریت را داشتند برمی گزید و می فرمود: مَنِ استَعمَلَ رَجُلًا مِن عِصابَةٍ، وفِي تِلكَ العِصابَةِ مَن هُوَ أرضى للّه مِنهُ؛ فَقَد خانَ اللّهَ، وخانَ رَسولَهُ، وخانَ المُؤمِنينَ‏
هر كس از ميان گروهى، مردى را به كار گمارد و در ميان آن گروه، شخص خدا پسندتر از او وجود داشته باشد، به خدا خيانت كرده، به پيامبر او خيانت كرده و به مؤمنان، خيانت كرده است. (مستدرك على الصحيحين ج 4 ص 104 ح 7023)
آن حضرت هیچگاه افراد تشنه رياست‏را به كار نگماشت ابو موسى می گوید من و دو نفر ديگر از قومم خدمت پيامبر صلى اللّه عليه و آله رسيديم. يكى از آن دو گفت: اى پيامبر خدا! مرا امير قرار ده.
آن ديگرى نيز چنين درخواستى كرد.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: إنّا لا نُوَلّي هذا مَن سَأَلَهُ، ولا مَن حَرَصَ عَلَيهِ.
" ما اين كار را به كسى كه آن را درخواست يا آزمند بر آن باشد، نمى‏سپاريم". (صحيح البخاري ج 6 ص 2614 ح 6730)

تدبير و عدالت آن حضرت‏
 

تدبير قوي و حکمت‏آميز و همه جانبه‏اي که در خلال تاريخ حکومت پيامبرصلي الله عليه وآله مشاهده مي‏شود، حيرت‏آور است.
پيامبرصلي الله عليه وآله حافظ قانون بود؛ نمي‏گذاشت قانون نقض بشود، چه توسط خودش و چه توسط ديگران. خودش هم محکوم قوانين بود، آيات قرآن هم بر اين نکته ناطق است. بر طبق همان قوانيني که مردم بايد عمل مي‏کردند، خود آن بزرگوار هم دقيقاً و به شدت بر طبق آن قوانين عمل مي‏کرد و اجازه نمي‏داد تخلفي صورت پذيرد.
وقتي که در جنگ بني‏قريظه، مردهاي خائن آن قبيله به قتل رسيدند و بقيه اسير شدند و اموال و ثروت بني‏قريظه را آوردند، چند نفر از امّهات مومنين - همانند زينب بنت جحش، عايشه و حفصه - به پيامبرصلي الله عليه وآله عرض کردند که: يا رسول الله! اين همه طلا و اين همه ثروت از يهود به دست آمده است، انتظار داريم که مقداري از آن را در اختيار ما بگذاري!
پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله با اين‏که به آن‏ها محبت داشت و نسبت به آن‏ها بسيار خوش رفتار بود، ولي حاضر نشد به خواسته آن‏ها عمل کند.
پيامبر فرمود: اگر مي‏خواهيد با من زندگي کنيد، زندگي زاهدانه است. تخطّي از قانون ممکن نيست.
اگر پيامبر مي‏خواست از آن ثروت‏ها به همسران خود بدهد، مسلمانان هم حرفي نداشتند، ليکن او حاضر نشد. بعد که زياد اصرار کردند، پيامبرصلي الله عليه وآله با آن‏ها حالت کناره‏گيري به خود گرفت؛ يک ماه از زنان خودش دوري کرد که از او چنان توقعي کردند.( محمد راز آفرینش ص 223)
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله می فرمود:

ساعَةٌ مِن إمامٍ عَدلٍ أفضَلُ مِن عِبادَةِ سَبعينَ سَنَةً، وحَدٌّ يُقامُ للّه‏ فِي الأَرضِ أفضَلُ مِن مَطَرِ أرَبعينَ صَباحا.
 

يك ساعت حكمرانى پيشواى عدالت‏پيشه، از عبادت هفتاد سال، برتر است، و حدّى كه براى خدا در زمين جارى مى‏گردد، [بركتش‏] از بارندگىِ چهل روز، افزون‏تر است. (كافي ج 7 ص 175 ح 8)
پيامبر در اجراي عدالت و احکام اسلام، هرگز مماشات و سهل انگاري نفرمود.
امام علي‏عليه السلام طي مأموريتي از ناحيه پيامبرصلي الله عليه وآله جهت دعوت مردم يمن به اسلام، به آن سرزمين سفر نمود و هنگام مراجعت، از مردم نجران، پارچه هاي حرير را به عنوان جزيه و ماليات که طبق پيمان روز مباهله مشخص شده بود، گرفت و سوي مدينه حرکت نمود، در بين راه از حرکت پيامبرصلي الله عليه وآله براي شرکت در مراسم حج، اطلاع يافت و بدين جهت فرماندهي سربازان را به يکي از افسران سپرد و خود به سرعت حرکت کرد تا نزديکي مکه به خدمت پيامبرصلي الله عليه وآله رسيد.
پس از گفتگو با آن حضرت، مأموريت يافت به سوي نيروهاي خود بازگردد و آن‏ها را به مکه بياورد.
وقتي امام علي‏عليه السلام به ميان سربازان خويش بازگشت، ملاحظه فرمود که پارچه هاي حرير را ميان خويش تقسيم کرده و به عنوان لباس احرام، مورد استفاده قرار داده اند.
علي‏عليه السلام از اين تصميم جانشين خويش سخت ناراحت شد و او را مورد بازخواست قرار داد. او در پاسخ گفت که با اصرار سربازان مواجه شدم و اين پارچه‏ها را به عنوان امانت به آنان سپردم تا پس از مراسم حج از آنان پس بگيرم.
علي‏عليه السلام فرمود: تو چنين اختياري نداشتي.
آنگاه دستور داد که تمام پارچه‏ها را پس گرفته و بسته بندي نمايند، از اين فرمان قاطع و سخت علي‏عليه السلام، گروهي که از عدالت، رنج مي‏بردند، به پيامبرصلي الله عليه وآله شکايت جُستند و از رفتار علي‏عليه السلام ابراز ناراحتي نمودند :
پيامبرصلي الله عليه وآله اين پيام را به شاکيان رساند:

ارفعوا ألسنتکم عن علّيٍ فاّنه خشنٌ في ذات اللّه عزّوجل، غير مُداهنٍ في دينه
 

زبان از بدگويي علي‏عليه السلام برداريد که او در اجراي دستور خدا، بي پروا و سخت گير است و اهل سازش و مداهنه در دين خدا نيست. (بحار الانوار ج 21 ص 375)

سازش‏ناپذير
 

پيامبر صلي الله عليه وآله در طول بيست و سه سال نبوت و رسالت، هيچ‏گاه بر سر اصول و مباني دين و بر سر اجراي احکام با هيچ کس سازش و مداهنه نکرد.
پس از غزوه تبوک در سال نهم نمايندگان قبيله هوازن براي پذيرش اسلام، اظهار تمايل نمودند، ولکن شروطي را نيز ذکر کردند که از جمله آن معافيت از حکم «نماز» بوده است. اما پيامبر با قاطعيت و بدون هيچ تساهل و سازشکاري به آنان فرمود «لاخير في دينٍ لاصلاه معه»؛ ديني که در نماز نباشد ارزش و سودي ندارد. (عیون الاثر ج 2 ص 273)

سرسخت در اجراي حدود الهي
 

پيامبرصلي الله عليه وآله، در اجراي حدود الهي ذره‏اي تسامح و معامله نمي‏کردند، زيرا جرم‏هايي که به هتک حرمت خانواده و اجتماع و آبروي انسان‏ها، هتک عفت عمومي، اختلال در نظام اجتماعي، سُست شدن مباني اعتقادي مردم و.... مي‏انجامد، از موضوعاتي است که نمي‏توان به سادگي از کنار آن‏ها عبور کرد.
پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله ضمن تشريع و قانون‏گذاري وحياني اين احکام، خود نيز از مجريان سرسخت اين فرامين الهي بود و هيچ‏گاه بر سر اين احکام نوراني، نرمش به خرج نداد و در حدود و قوانين الهي، فاطمه مخزومي با فاطمه محمّدي براي اجراي احکام در دادگاه عدل نبوي يکسان بودند.
زني از اشراف قريش به نام فاطمه مخزومي، مرتکب سرقت شد.رسول خداصلي الله عليه وآله دستور داد حدّ الهي را درباره او جاري کنند. قبيله بني مخزوم ناراحت شده و کوشيدند به هر وسيله‏اي، مانع اجراي حّد شوند.
اُسامة بن زيد که مورد توجه رسول خداصلي الله عليه وآله بود از ايشان تقاضاي عفو کرد، اما حضرت‏صلي الله عليه وآله سخت ناراحت شده و فرمود: آيا درباره حدي از حدود خدا شفاعت مي‏کني؟
سپس از جا حرکت کرد و ضمن خطبه‏اي چنين فرمود:
اي مردم! علت اين‏که ملت‏هاي قبل از شما هلاک شدند اين بود که اگر فرد بلند پايه‏اي از آنان جرم مي‏کرد او را به مجازات نمي رساندند، اما اگر از مردم ضعيف و ناتوان و گمنام، کسي خلاف مي‏کرد، حکم خدا را درباره وي اجرا مي‏کردند.
سوگند به خدا، اگر( بر فرض محال) دخترم فاطمه نيز دست به چنين کاري بزند، حکم خدا را درباره او اجرا مي‏کنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومي با فاطمه محمّدي يکسان است. (سيره ابن هشام 4/185)

دقيق نسبت به بيت المال
 

در سيره نبي اکرم‏صلي الله عليه وآله نيز به خوبي مشهود است که آن حضرت در مورد اموال عمومي و حق‏الناس سخت‏گير و قاطع و با صلابت بوده‏اند و هيچ‏گاه در آن باره، مداهنه و سستي به خرج نداده‏اند. روز حرکت از سرزمين خيبر، به رزمنده‏اي که مأمور بستن کجاوه‏ها بود، تيري اصابت کرد و جان سپرد.
تحقيقات مأموران اطلاعاتي درباره علت قتل به جايي نرسيد. همگي گفتند بهشت بر او گوارا باد. اما پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: با شما هم عقيده نيستم، زيرا عبايي که او بر تن دارد از غنايم و بيت المال است و او آن عبا را به خيانت برده است و روز رستاخيز به صورت آتش او را احاطه خواهد کرد، از اين روي پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله بر جنازه او نماز نخواند. (محمد راز آفرینش ص 235)

وفادار به عهد و پيمان
 

از ديگر خُلقيّات حکومتي او، اين بود که عهد نگهدار بود. هيچ وقت عهد شکني نکرد. قريش با او عهد شکني کردند، امّا او نکرد؛ يهود بارها عهد شکني کردند، امّا او نکرد.

رازدار
 

او رازدار بود. وقتي براي فتح مکه حرکت مي‏کرد، هيچ کس نفهميد پيامبر کجا مي‏خواهد برود. همه لشکر را بسيج کرد و گفت: بيرون برويم.گفتند: کجا؟ فرمود: بعد معلوم خواهد شد. به هيچ کس اجازه نداد که بفهمد او دارد به سمت مکه مي‏رود، کاري کرد که تا نزديک مکه، قريش هنوز خبر نداشتند که پيامبرصلي الله عليه وآله دارد به مکه مي‏آيد!

تشويق به مشورت‏
 

مشورت در اسلام از اهمیت بسیاری برخوردار است. بنابر آنچه در سیره پیامبر آمده در موارد بسیاری آن حضرت با اصحاب مشورت کرده و طبق نظر آنها عمل می کردند و می فرمود: الحَزمُ أن تَستَشِيرَ ذا الرَّأيِ وتُطِيعَ أمرَهُ.
دور انديشى، آن است كه با صاحبْ‏نظر، مشورت كنى و نظر او را به كار بندى. (اعلام الدين ص 294)
عقیده آن حضرت بر آن بود که گردهم آيى و مشاوره سبب ارائه بهترين انديشه به شكل بهترين طرح می شود وكارهاى مهم به نحو احسن جامه عمل می پوشد. پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله مى‏فرمودند: ما تَشاوَرَ قَومٌ فَطُّ الَّا هُذُوا لِارْشَدِ امْرِهِمْ
هيچ گروهى مشورت نكرد جز آنكه به بهترين برنامه، راه يافت. (كشاف زفحشرى ج 1، ص 432)
مورخین اسلامی یکی از صفات پیامبر اسلام را در مسند حکومت "کثیرالمشاوره" دانسته و گفته اند سیره پیامبر چنین بود که با اصحاب خود زیاد مشورت می کرد. مشورت در زندگی سیاسی و نظامی پیامبر اسلام به عنوان اصلی تربیتی مورد توجه قرار می گرفت و به اصحابِ خود سفارش به مشورت می نمود، خضرت علی علیه السلام می فرمایند:

بَعَثَنِي رسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله على اليَمَنِ، فقالَ وهو يُوصِيني: يا عَلِيُّ، ما حارَ مَنِ استَخارَ، ولا نَدِمَ مَنِ استَشارَ.
 

پيامبر صلى اللّه عليه و آله مرا به [حكومت‏] يمن فرستاد و در سفارش به من فرمود:" اى على! كسى كه از خدا طلب خير كرد، سرگردان نشد، و كسى كه مشورت كرد، پشيمان نگشت". (الأمالي للطوسي ص 136 ح 220)
در جنگ بدر، سپاه اسلام مقرّ فرماندهی خود را در جایی قرار داده بود که به نظر « حباب بن منذر»، مناسب نبود. خدمت رسول خدا که فرماندهی سپاه اسلام را به عهده داشت رسید و عرض کرد: آیا انتخاب چنین مکانی به امر خداوند است؟
پیامبر فرمود: امر خدا نیست که حقِّ اظهار نظر نداشته باشید. این موضوع قابل مشورت است.
«حباب» گفت: به نظر من جایی را باید انتخاب کرد که نزدیک به آب باشیم تا دشمن نتواند با قطع آب، سپاهیان اسلام را از پای درآورد که نظر او مورد قبول واقع شد.
در جنگ احد که سپاه هزار نفری قریش از مکه با همه ساز و برگ نظامی برای هجوم به مدینه آماده شده بود پیامبر خدا اصحاب خود را جمع کرد و در مورد این موضوع که در شهر مدینه بمانند و یا اینکه در بیرون شهر با دشمن بجنگند، مشورت فرمود و چنین نتیجه گرفت: « فاشارَ جمهورهم بالخروج الیهم فخرج الیهم»؛ که باید از شهر خارج گشت. (سیره ابن هشام ج 3، ص 67)
در جنگ خندق نیز که همه احزاب برای از بین بردن اسلام و سرکوبی مسلمانان متحد شده بودند، پیامبر اعظم در چگونگی مقابله با دشمن، نظر اصحاب خود را خواست که در این نظرخواهی سلمان فارسی پیشنهاد کندن خندق را داد و پذیرفته شد.
حاكمانی كه بنابر سیره نبی مکرم، شخصيت مردم را محترم مى‏شمرند، به آنان بها مى‏دهند و آنان را در تعيين سرنوشت خود در اداره مملكت سهيم مى‏كنند، فضاى شاد واميد بخشى را بر زندگى حاكم مى‏كنند و بر عكس، حاكمان خودرأى و مستبد، ضمن گمراهى و هلاكت خويش، گرد يأس و غم در جامعه مى‏افشاننند؛ تو گويى ملّت، مردگان متحركى هستند كه طعم شيرين زندگى واقعى را نچشيده‏اند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله، اين نقش ارزشده مشورت را در كنار دو عنصر ارزشمند ديگر چنين بيان مى‏كند:

«اذا كانَ امَراءُكُمْ خِيارُكُم وَ اغْنِياءُكُم وَ امْرَكُمْ شَورى‏ بَيْنَكُم فَظَهْرُالْارْضِ خَيْرٌ لَكُم مِنْ بَطْنِها ...»
 

وقتى فرمانروايان، بهترين هايشان و ثروتمندانتان، سخاوتمندانشان باشند و كارهايتان با مشورت صورت پذيرد، (زندگى) روى زمين برايتان بهتر از (مردن و دفن شدن) زير زمين است. (تحف العقول ترجمه جنّتى، ص 64)
آدمى هر اندازه از درايت و هوشمندى برخوردار باشد و علم و اطلاع فراوانى نيز كسب كند، باز هم در پرتو تبادل نظر با ديگران، به انديشه جديدى دست خواهد يافت چنانكه در تبادل انديشه‏ها، به صحت و درستى فكر خويش نيز مطمئن خواهد شد، به فرموده امير مؤمنان صلوات الله عليه:

«حق على العاقل ان يضيف الى رأيه رأى العقلاء و يضم الى علمه علوم الحكماء»
 

بر خردمند لازم است كه نظر خردمندان را بر نظر خويش بيفزايد و دانش‏هاى‏ حكيمان را نيز به دانش خود ضميمه كند. (شرح غرر الحكم ج 3، ص 408)
حرام دانستن هديه به كارگزاران حكومت‏
رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله پیرامون هدیه می فرمایند:

الهَدِيَّةُ على ثَلاثَةِ أوجُهٍ: هَدِيَّةُ مُكافاةٍ، وهَدِيَّةُ مُصانَعَةٍ، وهَدِيَّةٌ للّهِ عز و جل.
 

هديه بر سه گونه است: هديه جبرانى، هديه رشوه‏اى [و تملّق‏آميز]، و هديه به خاطر خداوند عز و جل. (كافي ج 5 ص 141 ح 1 )
آن حضرت هدیه به کارگزاران حکومت را خیانت به حکومت دانسته می فرمودند: هَدايا العُمّالِ غُلولٌ.
هدايايى كه به كارگزارانْ پيشكش مى‏شود، خيانت است. (كنز العمال ج 6 ص 111 ح 15067)
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله قبح این عمل را آنچنان فراوان می داند که آن را حرام بر می شمرد:

هَدايا العُمّالِ حَرامٌ كُلُّها.
 

هدايايى كه به كارگزاران داده مى‏شود، همگى حرام است. (كنز العمال ج 6 ص 112 ح 15068)
ابو حميد ساعدى می گوید پيامبر صلى اللّه عليه و آله مردى از بنى اسد به نام ابن اتْبيّه را مأمور جمع‏آورى زكات كرد. چون اموال زكات را آورد، گفت: اين براى شماست‏ و اين هم به خود من، هديه شده است.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله بر منبر ايستاد ... و پس از حمد و ثناى خداوند، فرمود:

ما بالُ العامِلِ نَبعَثُهُ، فَيأتي فَيقولُ: هذا لَكَ و هذا لِي؟! فهَلّا جَلَسَ في بَيتِ أبِيهِ وامِّهِ فيَنظُرَ أيُهدى لَهُ أم لا؟ والّذي نَفسي بِيَدِهِ لا يَأتي بشي‏ءٍ إلّا جاءَ بهِ يَومَ القِيامَةِ يَحمِلُهُ على رَقَبَتِهِ
 

" چه شده است كه كارگزار را مى‏فرستيم و وقتى مى‏آيد، مى‏گويد: اين، از آنِ توست و اين، از آنِ من؟! چرا در خانه پدر و مادرش نمى‏نشيند تا ببيند آيا باز هم براى او هديه مى‏آورند يا نه؟! سوگند به آن كه جان من در دست اوست، [آن كارگزار] هيچ چيز بر نمى ‏دارد، مگر اين كه روز قيامت، آن را بر دوش خود خواهد كشيد . (صحيح البخاري ج 6 ص 2624 ح 6753)
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هدیه به حاکم و کارگزار را از مصادیق رشوه دانسته به امام على عليه السلام می گفتند:

ياعليُّ، إنَّ القَومَ سَيُفْتَنونَ بأموالِهِم، ويَمُنُّونَ بدِينِهِم على ربِّهِم، ويَتَمَنَّونَ رَحمَتَهُ، ويَأمَنُونَ سَطوَتَهُ، ويَستَحِلُّونَ حَرامَهُ بالشُّبُهاتِ الكاذِبَةِ، والأهواءِ السّاهِيَةِ، فيَستَحِلُّونَ الخَمرَ بالنَّبيذِ، والسُّحتَ بالهَدِيَّةِ، والرِّبا بالبَيعِ.
 

اى على! به زودى، مسلمانان به اموالشان آزمايش مى‏شوند و به خاطر ديندارى‏ شان، بر خدا منّت مى‏نهند و آرزوى رحمت او را مى‏كنند و از خشم او آسوده‏خاطر مى‏شوند و با شبه هاى دروغين و هوس‏هاى غفلت‏ زا، حرام او را حلال مى‏شمارند. پس شراب را به نام نبيذ، و رشوه را به نام هديه و ربا را به نام خريد و فروش، حلال مى‏كنند. (نهج البلاغة خطبة 156)

نقش جوانان در حكومت خاتم پيامبران‏
 

قبل از مهاجرت پيامبر اسلام به مدينه، روزى دو نفر از بزرگان مدينه به نام‏هاى اسعد بن زُراره و ذَكوان بن عبد قيس، به مكّه آمدند و در شرايط بسيار سختى، به حضور پيامبر خدا شرفياب شدند و پس از شنيدن بيانات كوتاه و نافذ ايشان، اسلام آوردند. سپس به ايشان گفتند: اى پيامبر خدا! مردى را همراه ما بفرست تا به ما قرآن بياموزد و مردم را به آيين تو دعوت كند.
اين، نخستين بار بود كه شهر بزرگ و پُر اختلاف مدينه، از پيامبر خدا درخواست نماينده مى‏كرد و اوّلين بارى بود كه پيشواى بزرگ اسلام، تصميم مى‏گرفت به خارج از مكّه، نماينده رسمى بفرستد. بديهى است فردى كه انتخاب مى‏شد، بايد از هر جهت، شايستگى‏هاى لازم را براى اين مأموريت حسّاس مى‏داشت.
پيامبر خدا، از ميان همه مسلمانان آن روز، مصعب بن عُمَير جوان را به نمايندگىِ خود برگزيد.
پيامبر خدا به مُصعب بن عُمَير كه جوانى كم‏سال و از حافظان و قاريان قرآن بود و بسيارى از قرآن را آموخته بود دستور داد با اسعد، عازم مدينه شود.
اين جوان با ايمان و پُرشور و با تدبير، مأموريت خود را به خوبى انجام داد. طولى نكشيد كه همه اقشار مدينه، بخصوص نسل جوان، دعوت او را پذيرفتند و مسلمان شدند و نخستين نماز جمعه در مدينه، به امامت او اقامه گرديد .(بحار الأنوار ج 19 ص 10)
ابن اثير مى‏گويد:
گفته مى‏شود: او نخستين كسى بود كه در مدينه، نماز جمعه برگزار كرد و اسيد بن حُضَير و سعد بن مُعاذ، به دست او مسلمان شدند و همين براى او، افتخار و نشانى بزرگ در اسلام است . (اسد الغابة ج 5 ص 176 الرقم 4936)
إعلام الورى: و مصعب، بر اسعد بن زراره وارد مى‏شد و هر روز از خانه بيرون مى‏رفت و در اطراف مجالس خزرجيان مى‏چرخيد و آنان را به اسلام فرا مى‏خواند و جوانان، دعوت او را اجابت مى‏كردند. (إعلام الورى ج 1 ص 139)
پس از فتح مكّه، طولى نكشيد كه جنگ حُنين پيش آمد و به ناچار، پيامبر خدا و سربازانش بايد از مكّه خارج شده، به سوى جبهه جنگ مى‏رفتند. چون مكّه به تازگى از دست مشركان خارج شده بود، بايد فرماندار لايق و با تدبيرى براى اداره آن تعيين مى‏شد كه به امور شهر مكّه كه مركز جزيرة العرب و مورد توجّه عموم قبايل و اقشار مختلف مردم بود رسيدگى كند و علاوه بر اين، جلوى بى‏نظمى‏هايى را كه ممكن بود دشمنان به وجود آورند، بگيرد.
پيامبر خدا، در ميان همه ياران، جوان بیست و یک ساله‏اى را به نام" عَتّاب بن اسيد"، براى اين مسئوليت بزرگ برگزيد و براى وى، فرمان صادر كرد. در اين باره، آمده است:
پيامبر خدا، عَتّاب بن اسيد را در بیست و یک سالگى به فرماندارى مكّه گماشت و دستور داد با مردم، نماز جماعت بخواند. او نخستين فرماندهى است كه پس از فتح مكّه، در آن جا نماز جماعت به جاى آورد.
پيامبر خدا، پس از صدور فرمان حكومت مكّه براى عَتّاب، درباره اهمّيت اين مسئوليت، خطاب به او فرمود:

يا عَتّابُ، تَدري عَلى مَنِ استَعمَلتُكَ؟! استَعمَلتُكَ عَلى أهلِ اللّهِ عز و جل، ولَوأعلَمُ لَهُم خَيرا مِنكَ استَعمَلتُهُ عَلَيهِم.( اسد الغابة ج 3 ص 549 الرقم 3538)
 

اى عَتّاب! مى‏دانى تو را بر چه كسانى گماشتم؟ تو را بر مردمان [شهر] خداى عز و جل گماشتم، و اگر براى آنان بهتر از تو سراغ داشتم، او را بر ايشان مى‏گماشتم.
بديهى است كه انتصاب جوانى بیست و یک ساله به فرماندارى مكّه، موجب رنجش خاطر و آزردگى بزرگان مكّه مى‏شد. پيامبر خدا، براى پيشگيرى از اعتراض آنان، در پايانِ نامه مفصّلى خطاب به مردم مكّه، نوشت:

ولا يَحتَجَّ مُحتَجٌّ مِنكُم في مُخالَفَتِهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ فَلَيسَ الأَكبَرُ هُوَ الأَفضَلَ، بَلِ الأَفضَلُ هُوَ الأَكبَرُ. بحار الأنوار ج 21 ص 123 ح 20
 

كسى در نافرمانى از او، به كمىِ سنّش استدلال نكند؛ زيرا بزرگتر، شايسته ‏تر نيست؛ بلكه شايسته‏ تر، بزرگتر است.
عَتّاب بن اسيد، تا آخر عمر پيامبر صلى اللّه عليه و آله، فرماندار مكّه بود و در طول دوران مأموريت خود، به خوبى از عهده اين مسئوليت بزرگ بر آمد.
پيامبر خدا، در روزهاى آخر زندگىِ خود، مسلمانان را براى جنگ با كشور نيرومند روم، بسيج كرد. تمام افسران ارشد، فرماندهان سپاه اسلام، و بزرگان مهاجران و انصار، در اين لشكر عظيم، گِرد آمده بودند. براى فرماندهىِ چنين‏ سپاهى، بى‏ترديد، بايد لايق‏ترين افسران انتخاب مى‏شد. پيامبر اسلام، اسامة بن زيد را كه جوانى هجده ساله (طبقات الكبرى ج 4 ص 66) بود طلبيد و فرماندهىِ لشكر را به او واگذار كرد. اين اقدام پيامبر صلى اللّه عليه و آله، براى بسيارى از اصحاب بزرگ او، خصوصاً در شرايط سياسى (برای اطلاع از حساسیت آن زمان به دانش‏نامه اميرالمؤمنين بخش سوم/ فصل يازدهم رجوع کنید.) آن روزها، قابل قبول نبود. در نتيجه زبان به اعتراض گشودند كه: اين جوان را بر مهاجران سابقه‏دار مى‏گمارد! (طبقات الكبرى ج 2 ص 190) پيامبر خدا، در حالى كه از اين سخن به خشم آمده بود، بَر فراز منبر قرار گرفت و بعد از حمد و ثناى الهى فرمود:

إنَّ النّاسَ قَد طَعَنوا في إمارَةِ اسامَةَ، وقَد كانوا طَعَنوا في إمارَةِ أبيهِ مِن قَبلِهِ، وإنَّهُما لَخَليقانِ لَها وإنَّهُ لَمِن أحَبِّ النّاسِ إلَيَ آلًا، فَاوصيكُم بِاسامَةَ خَيرا. (طبقات الكبرى ج 2 ص 249)
 

همانا مردم به فرماندهىِ اسامه، زخمِ زبان زدند. آنان پيش از اين نيز نسبت به فرماندهىِ پدر اسامه، چنين كرده بودند، در حالى كه آن دو، شايسته فرماندهى بودند و اسامه، از دوست ‏داشتنى ‏ترين خاندان‏ها در نزد من است. شما را نسبت به اسامه، به نيكى سفارش مى‏كنم.