اخلاق حکومتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
اخلاق حکومتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
حکومت پيامبراز منظر امام خميني (قدس سره)
حکومت ديني
در شهر مدینه الرسول اذان شعار نمازها گرديد، تبلیغ دین، جهاد با مشرکان در راس امور قرار گرفت و بیان احکام معاملات، پرداخت ماليات، اجراء حدود و ديگر حکمهاي شرعی، سياسي و اجتماعي آغاز شد و حکومتي براساس دين پديد آمد که قوام آن عدالت اجتماعي و در عين حال، نظر مردم محترم شمرده ميشد . (تاريخ تحليلي اسلام دکتر شهيدي ص67)
در حکومتِ اسلام، پیامبر اکرم نقش اساسی ایفا نمود و اخلاق مدیریتی او باعث ترویج سریع اسلام و شیفتگی مردم به ایشان و اسلام گردید
در این مقال در پی آنیم برخی از ویژگی ها و اخلاق حکومتی آن فرستاده الهی را به صورت اختصاربیان نمائیم.
مهروَرزى در حكومت پیامبر
به كارگيرى محبّت، بهترين راهكار تبليغى و روش عبور دادن پيامهاى الهى از مرز حسّ و عقل و نفوذ دادن آنها به عمق جانهاست. پيام الهى، علاوه بر نفوذ در عقلها، بايد در دلها نفوذ كند و در عمق روح وارد شود تا همه قواى انسان را در اختيار بگيرد.
پیامبر اکرم، با تكيه بر " محبّت"، توانست از عهده تبلیغ دین و پیاده سازی اسلام برآيد و با نفوذ دادن پيامهاى سازنده الهى در عمق جان، انسان را متحوّل سازد و آنها را در راه رسيدن به مقصد اعلاى انسانيت و جامعه برتر توحيدى به حركت درآورد.
بر پايه متون تاریخی، پيامبر صلى اللّه عليه و آله براى منسجم كردن هواداران خود، دو بار از طرح پيوند برادرى بهره گرفت: يك بار قبل از هجرت (در مكّه) و بار دوم، پس از هجرت به مدينه.
اين اقدام سياسى الهى، بخصوص پس از هجرتِ مسلمانان به مدينه، در تأسيس نخستين حكومت اسلامى، نقشى بنيادين داشت؛ زيرا جامعه اسلامى، از يك سو با خطر مشركان قريش و عموم بتپرستان و همچنين، خطر يهود مدينه كه در داخل و خارج شهر، زندگى مىكردند و ثروت و امكانات فراوانى داشتند مواجه بود و از سوى ديگر، نيروهاى تازهمسلمان، دچار از هم گسيختگى بودند، دو طايفه اوس و خزرج، با هم دشمنى و كينه ديرينه داشتند و ميان مهاجران و انصار، از نظر فكرى و فرهنگى، اختلاف وجود داشت.
پيامبر اسلام، با الهام الهى، همچون سياستمدارى پخته و كار آزموده، با به كارگيرى مجدّد طرح برادرىِ دينى، ميان مسلمانان و بويژه مهاجران و انصار، وحدت سياسى و معنوى ايجاد كرد و بدين سان بر معضل اختلافات داخلى فائق آمد و با انسجام پيروان خود در برابر دشمنان اسلام حكومت اسلامى را بنيان نهاد.
اجراى اين طرح، بدين گونه بود كه روزى در يك انجمن عمومى، ايشان رو به هواداران خود كرد و فرمود:" دوتا دوتا با يكديگر برادر شويد". در تواريخ اسلامى، مشخّصات كسانى كه با هم برادر شدهاند، ضبط شده است و زيباترين انتخاب، انتخاب شخص پيامبر صلى اللّه عليه و آله بود كه امام على عليه السلام را به برادرى خود، انتخاب كرد.
شیخ طوسى به نقل از ابن عبّاس در کتاب امالی میگوید چون آيه إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ (سوره مبارکه حجرات آیه 10) (همانا مؤمنان، برادرند) نازل شد، پيامبر خدا ميان مسلمانان، برادرى برقرار كرد، تا آن كه ميان همه يارانش، برحَسَب منزلتشان، پيوند برادرى برقرار ساخت. آن گاه به على بنابى طالب عليه السلام فرمود: أنتَ أخي و أنَا أخوكَ من و تو نيز با هم برادريم. (الأمالي للطوسي ص 587 ح 1214)
پیامبر اکرم، حاکم رحیم و نظام حکومتی او حکومت رحمت بود لذا تمامی حاکمان و زمام دار را سفارش به رحم و مروت با مردم نموده و می فرمود: لا يَزالُ الإِمامُ بِخَيرٍ ما إذَا استُرحِمَ رَحِمَ.
پيشوا تا زمانى كه از او رحم خواهند، رحم كند، پيوسته در خير است. (تاريخ الكبير ج 3 ص 509 ح 1690)
آن حضرت برای حاکمان امت اسلام اینگونه دعا کردند:
اللّهُمَّ مَن وَلِيَ مِن أمرِ امَّتي شَيئا فَشَقَّ عَلَيهِم فَاشقُق عَلَيهِ، ومَن وَلِيَ مِن أمرِ امّتي شَيئا فَرَفَقَ بِهِم فَارفُق بِهِ.
بار خدايا! هر كس زمام چيزى از امّت مرا به دست گيرد و بر آنانْ سخت گيرد، تو بر او سخت گير و هر كس زمام چيزى از امّتم را به دست گيرد و با آنان نرمش كند، تو با او به نرمى رفتار كن. (بحار الأنوار ج 75 ص 352 ح 62)
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آلهبا یاران و عموم مردم ارتباط تنگاتنگی داشت و می فرمود:
ما مِن إمامٍ يَغلِقُ بابَهُ دونَ ذَوِي الحاجَةِ وَالخَلَّةِ وَالمَسكَنَةِ، إلّا أغلَقَ اللّهُ أبوابَ السَّماءِ دونَ خَلَّتِهِ وحاجَتِهِ ومَسكَنَتِهِ.
هيچ پيشوايى نيست كه درِ [خانه] خود را به روى نيازمندان و درويشان و مستمندان ببندد، مگر آن كه خداوند، درهاى آسمان را بر روى نياز و درويشى و مستمندى او فرو مىبندد. (سنن الترمذي ج 3 ص 619 ح 1332)
آن پيامبر رحمت سخن مستمندان را بدون هیچ واسته ای شنوا بود و به آنها رسیدگی کرده، می فرمود:
مَن وَلّاهُ اللّهُ عز و جل شَيئا من أمرِ المُسلِمينَ، فَاحتَجَبَ دونَ حاجَتِهِم وخَلَّتِهِم وفَقرِهِمُ، احتَجَبَ اللّهُ عَنهُ دونَ حاجَتِهِ وخَلَّتِهِ وفَقرِهِ.
هر كس خداوند عز و جل زمام امرى از امور مسلمانان را به دست او بسپارد و او مانع آن شود كه مردم، نيازها و گرفتارىها و نادارى خود را به گوش او برسانند، خداوند، مانع آن مىشود كه حاجت و نياز و نادارىاش به درگاه او برسد. (سنن أبي داوود ج 3 ص 135 ح 2948)
امام حسين عليه السلام می فرمایند:
از پدرم درباره ورود پيامبر صلى اللّه عليه و آله [به خانهاش] پرسيدم. فرمود:" ورود او در اختيار خودش بود و هر زمان كه مىخواست، وارد مىشد، و چون به خانهاش مىرفت، اوقاتش را به سه بخش تقسيم مىكرد: يك بخش براى خدا [عبادت و نيايش]، يك بخش براى خانوادهاش، و يك بخش براى خودش.
آن گاه، بخش مربوط به خودش را ميان خود و مردم، قسمت مىكرد و آن را از طريق خواص به توده مردم منتقل مىكرد و چيزى را از آنان، دريغ نمى ورزيد. در قسمت مربوط به امّت نيز روش ايشان چنين بود كه اهل فضل را در انجمنش مقدّم مىداشت و به هر يك، به فراخور فضل و منزلت دينىاى كه داشت، زمانى را تخصيص مىداد. برخى از آنان، يك حاجت و كار داشتند، برخى دو حاجت و برخى چند حاجت. پس، آن طور كه صلاح ايشان و امّت بود، به خواستههايشان رسيدگى مىكرد و در خور آنان، مطالبى را بيان مىداشت و مىفرمود:" حاضران به غايبان برسانند" و [مىفرمود:]" حاجت كسى را كه نمىتواند حاجتش را به من برساند، به من برسانيد؛ زيرا هر كس حاجت كسى را كه نمىتواند آن را به زمامدار برساند، به گوش او برسانَد، خداوند، گامهايش را در روز رستاخيز، استوار مىدارد". (بحار الأنوار ج 16 ص 150 ح 4)
نظارت بر عملکرد
چون بيعت اين جمع به انجام رسيد، رسول خدا صلي الله عليه و آله گفت: خرجوا الي منکم اثني عشر نقيباً ليکونوا علي قومهم بما فيهم.
«دوازده نفر نقيب از ميان خود برگزينيد تا مسئول و مراقب آنچه در ميان قومشان مي گذرد باشند.».
و دوازده نفر نقيب برگزيده شدند و رسول خدا به دوازده نفر نقيب انتخاب شده گفت:
أنتم علي قومکم بما فيهم کفلاء ککفالة الحواريين لعيسي بن مريم و أنا کفيل علي قومي يعني المسلمين.
چنان که حواريون براي عيسي ضامن قوم خود بودند، شما هم عهده دار هر پيشامدي هستيد که در ميان قوم شما روي مي دهد و من خود کفيل مسلمانانم. (تاریخ پیامبر اسلام ص 199)
امام باقر عليه السلام می فرموند: پيامبر صلى اللّه عليه و آله در بازار مدينه، بر بساطِ فروشنده خوراكى گذشت و به صاحب آن گفت:" خوراكت، يكسره خوب است؟".و او جواب مثبت داد، سپس از وى درباره قيمتش سؤال كرد. آن گاه خداوند عز و جل به وى وحى فرمود كه دستانش را در آن خوراك فرو بَرَد. و او چنين كرد و خوراكى پَست و نامرغوب بيرون كشيد و به فروشنده خوراكی فرمود:
ما أراكَ إلّا وقَد جَمَعتَ خِيانَةً وغِشّا لِلمُسلِمينَ.
جز خيانت و فريب براى مسلمانان، چيزى فراهم نياوردهاى!. (بحار الأنوار ج 22 ص 86 ح 37)
به كار گماشتن برترينها
هر كس از ميان گروهى، مردى را به كار گمارد و در ميان آن گروه، شخص خدا پسندتر از او وجود داشته باشد، به خدا خيانت كرده، به پيامبر او خيانت كرده و به مؤمنان، خيانت كرده است. (مستدرك على الصحيحين ج 4 ص 104 ح 7023)
آن حضرت هیچگاه افراد تشنه رياسترا به كار نگماشت ابو موسى می گوید من و دو نفر ديگر از قومم خدمت پيامبر صلى اللّه عليه و آله رسيديم. يكى از آن دو گفت: اى پيامبر خدا! مرا امير قرار ده.
آن ديگرى نيز چنين درخواستى كرد.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: إنّا لا نُوَلّي هذا مَن سَأَلَهُ، ولا مَن حَرَصَ عَلَيهِ.
" ما اين كار را به كسى كه آن را درخواست يا آزمند بر آن باشد، نمىسپاريم". (صحيح البخاري ج 6 ص 2614 ح 6730)
تدبير و عدالت آن حضرت
پيامبرصلي الله عليه وآله حافظ قانون بود؛ نميگذاشت قانون نقض بشود، چه توسط خودش و چه توسط ديگران. خودش هم محکوم قوانين بود، آيات قرآن هم بر اين نکته ناطق است. بر طبق همان قوانيني که مردم بايد عمل ميکردند، خود آن بزرگوار هم دقيقاً و به شدت بر طبق آن قوانين عمل ميکرد و اجازه نميداد تخلفي صورت پذيرد.
وقتي که در جنگ بنيقريظه، مردهاي خائن آن قبيله به قتل رسيدند و بقيه اسير شدند و اموال و ثروت بنيقريظه را آوردند، چند نفر از امّهات مومنين - همانند زينب بنت جحش، عايشه و حفصه - به پيامبرصلي الله عليه وآله عرض کردند که: يا رسول الله! اين همه طلا و اين همه ثروت از يهود به دست آمده است، انتظار داريم که مقداري از آن را در اختيار ما بگذاري!
پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله با اينکه به آنها محبت داشت و نسبت به آنها بسيار خوش رفتار بود، ولي حاضر نشد به خواسته آنها عمل کند.
پيامبر فرمود: اگر ميخواهيد با من زندگي کنيد، زندگي زاهدانه است. تخطّي از قانون ممکن نيست.
اگر پيامبر ميخواست از آن ثروتها به همسران خود بدهد، مسلمانان هم حرفي نداشتند، ليکن او حاضر نشد. بعد که زياد اصرار کردند، پيامبرصلي الله عليه وآله با آنها حالت کنارهگيري به خود گرفت؛ يک ماه از زنان خودش دوري کرد که از او چنان توقعي کردند.( محمد راز آفرینش ص 223)
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله می فرمود:
ساعَةٌ مِن إمامٍ عَدلٍ أفضَلُ مِن عِبادَةِ سَبعينَ سَنَةً، وحَدٌّ يُقامُ للّه فِي الأَرضِ أفضَلُ مِن مَطَرِ أرَبعينَ صَباحا.
پيامبر در اجراي عدالت و احکام اسلام، هرگز مماشات و سهل انگاري نفرمود.
امام عليعليه السلام طي مأموريتي از ناحيه پيامبرصلي الله عليه وآله جهت دعوت مردم يمن به اسلام، به آن سرزمين سفر نمود و هنگام مراجعت، از مردم نجران، پارچه هاي حرير را به عنوان جزيه و ماليات که طبق پيمان روز مباهله مشخص شده بود، گرفت و سوي مدينه حرکت نمود، در بين راه از حرکت پيامبرصلي الله عليه وآله براي شرکت در مراسم حج، اطلاع يافت و بدين جهت فرماندهي سربازان را به يکي از افسران سپرد و خود به سرعت حرکت کرد تا نزديکي مکه به خدمت پيامبرصلي الله عليه وآله رسيد.
پس از گفتگو با آن حضرت، مأموريت يافت به سوي نيروهاي خود بازگردد و آنها را به مکه بياورد.
وقتي امام عليعليه السلام به ميان سربازان خويش بازگشت، ملاحظه فرمود که پارچه هاي حرير را ميان خويش تقسيم کرده و به عنوان لباس احرام، مورد استفاده قرار داده اند.
عليعليه السلام از اين تصميم جانشين خويش سخت ناراحت شد و او را مورد بازخواست قرار داد. او در پاسخ گفت که با اصرار سربازان مواجه شدم و اين پارچهها را به عنوان امانت به آنان سپردم تا پس از مراسم حج از آنان پس بگيرم.
عليعليه السلام فرمود: تو چنين اختياري نداشتي.
آنگاه دستور داد که تمام پارچهها را پس گرفته و بسته بندي نمايند، از اين فرمان قاطع و سخت عليعليه السلام، گروهي که از عدالت، رنج ميبردند، به پيامبرصلي الله عليه وآله شکايت جُستند و از رفتار عليعليه السلام ابراز ناراحتي نمودند :
پيامبرصلي الله عليه وآله اين پيام را به شاکيان رساند:
ارفعوا ألسنتکم عن علّيٍ فاّنه خشنٌ في ذات اللّه عزّوجل، غير مُداهنٍ في دينه
سازشناپذير
پس از غزوه تبوک در سال نهم نمايندگان قبيله هوازن براي پذيرش اسلام، اظهار تمايل نمودند، ولکن شروطي را نيز ذکر کردند که از جمله آن معافيت از حکم «نماز» بوده است. اما پيامبر با قاطعيت و بدون هيچ تساهل و سازشکاري به آنان فرمود «لاخير في دينٍ لاصلاه معه»؛ ديني که در نماز نباشد ارزش و سودي ندارد. (عیون الاثر ج 2 ص 273)
سرسخت در اجراي حدود الهي
پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله ضمن تشريع و قانونگذاري وحياني اين احکام، خود نيز از مجريان سرسخت اين فرامين الهي بود و هيچگاه بر سر اين احکام نوراني، نرمش به خرج نداد و در حدود و قوانين الهي، فاطمه مخزومي با فاطمه محمّدي براي اجراي احکام در دادگاه عدل نبوي يکسان بودند.
زني از اشراف قريش به نام فاطمه مخزومي، مرتکب سرقت شد.رسول خداصلي الله عليه وآله دستور داد حدّ الهي را درباره او جاري کنند. قبيله بني مخزوم ناراحت شده و کوشيدند به هر وسيلهاي، مانع اجراي حّد شوند.
اُسامة بن زيد که مورد توجه رسول خداصلي الله عليه وآله بود از ايشان تقاضاي عفو کرد، اما حضرتصلي الله عليه وآله سخت ناراحت شده و فرمود: آيا درباره حدي از حدود خدا شفاعت ميکني؟
سپس از جا حرکت کرد و ضمن خطبهاي چنين فرمود:
اي مردم! علت اينکه ملتهاي قبل از شما هلاک شدند اين بود که اگر فرد بلند پايهاي از آنان جرم ميکرد او را به مجازات نمي رساندند، اما اگر از مردم ضعيف و ناتوان و گمنام، کسي خلاف ميکرد، حکم خدا را درباره وي اجرا ميکردند.
سوگند به خدا، اگر( بر فرض محال) دخترم فاطمه نيز دست به چنين کاري بزند، حکم خدا را درباره او اجرا ميکنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومي با فاطمه محمّدي يکسان است. (سيره ابن هشام 4/185)
دقيق نسبت به بيت المال
تحقيقات مأموران اطلاعاتي درباره علت قتل به جايي نرسيد. همگي گفتند بهشت بر او گوارا باد. اما پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: با شما هم عقيده نيستم، زيرا عبايي که او بر تن دارد از غنايم و بيت المال است و او آن عبا را به خيانت برده است و روز رستاخيز به صورت آتش او را احاطه خواهد کرد، از اين روي پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله بر جنازه او نماز نخواند. (محمد راز آفرینش ص 235)
وفادار به عهد و پيمان
رازدار
تشويق به مشورت
دور انديشى، آن است كه با صاحبْنظر، مشورت كنى و نظر او را به كار بندى. (اعلام الدين ص 294)
عقیده آن حضرت بر آن بود که گردهم آيى و مشاوره سبب ارائه بهترين انديشه به شكل بهترين طرح می شود وكارهاى مهم به نحو احسن جامه عمل می پوشد. پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله مىفرمودند: ما تَشاوَرَ قَومٌ فَطُّ الَّا هُذُوا لِارْشَدِ امْرِهِمْ
هيچ گروهى مشورت نكرد جز آنكه به بهترين برنامه، راه يافت. (كشاف زفحشرى ج 1، ص 432)
مورخین اسلامی یکی از صفات پیامبر اسلام را در مسند حکومت "کثیرالمشاوره" دانسته و گفته اند سیره پیامبر چنین بود که با اصحاب خود زیاد مشورت می کرد. مشورت در زندگی سیاسی و نظامی پیامبر اسلام به عنوان اصلی تربیتی مورد توجه قرار می گرفت و به اصحابِ خود سفارش به مشورت می نمود، خضرت علی علیه السلام می فرمایند:
بَعَثَنِي رسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله على اليَمَنِ، فقالَ وهو يُوصِيني: يا عَلِيُّ، ما حارَ مَنِ استَخارَ، ولا نَدِمَ مَنِ استَشارَ.
در جنگ بدر، سپاه اسلام مقرّ فرماندهی خود را در جایی قرار داده بود که به نظر « حباب بن منذر»، مناسب نبود. خدمت رسول خدا که فرماندهی سپاه اسلام را به عهده داشت رسید و عرض کرد: آیا انتخاب چنین مکانی به امر خداوند است؟
پیامبر فرمود: امر خدا نیست که حقِّ اظهار نظر نداشته باشید. این موضوع قابل مشورت است.
«حباب» گفت: به نظر من جایی را باید انتخاب کرد که نزدیک به آب باشیم تا دشمن نتواند با قطع آب، سپاهیان اسلام را از پای درآورد که نظر او مورد قبول واقع شد.
در جنگ احد که سپاه هزار نفری قریش از مکه با همه ساز و برگ نظامی برای هجوم به مدینه آماده شده بود پیامبر خدا اصحاب خود را جمع کرد و در مورد این موضوع که در شهر مدینه بمانند و یا اینکه در بیرون شهر با دشمن بجنگند، مشورت فرمود و چنین نتیجه گرفت: « فاشارَ جمهورهم بالخروج الیهم فخرج الیهم»؛ که باید از شهر خارج گشت. (سیره ابن هشام ج 3، ص 67)
در جنگ خندق نیز که همه احزاب برای از بین بردن اسلام و سرکوبی مسلمانان متحد شده بودند، پیامبر اعظم در چگونگی مقابله با دشمن، نظر اصحاب خود را خواست که در این نظرخواهی سلمان فارسی پیشنهاد کندن خندق را داد و پذیرفته شد.
حاكمانی كه بنابر سیره نبی مکرم، شخصيت مردم را محترم مىشمرند، به آنان بها مىدهند و آنان را در تعيين سرنوشت خود در اداره مملكت سهيم مىكنند، فضاى شاد واميد بخشى را بر زندگى حاكم مىكنند و بر عكس، حاكمان خودرأى و مستبد، ضمن گمراهى و هلاكت خويش، گرد يأس و غم در جامعه مىافشاننند؛ تو گويى ملّت، مردگان متحركى هستند كه طعم شيرين زندگى واقعى را نچشيدهاند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله، اين نقش ارزشده مشورت را در كنار دو عنصر ارزشمند ديگر چنين بيان مىكند:
«اذا كانَ امَراءُكُمْ خِيارُكُم وَ اغْنِياءُكُم وَ امْرَكُمْ شَورى بَيْنَكُم فَظَهْرُالْارْضِ خَيْرٌ لَكُم مِنْ بَطْنِها ...»
آدمى هر اندازه از درايت و هوشمندى برخوردار باشد و علم و اطلاع فراوانى نيز كسب كند، باز هم در پرتو تبادل نظر با ديگران، به انديشه جديدى دست خواهد يافت چنانكه در تبادل انديشهها، به صحت و درستى فكر خويش نيز مطمئن خواهد شد، به فرموده امير مؤمنان صلوات الله عليه:
«حق على العاقل ان يضيف الى رأيه رأى العقلاء و يضم الى علمه علوم الحكماء»
حرام دانستن هديه به كارگزاران حكومت
رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله پیرامون هدیه می فرمایند:
الهَدِيَّةُ على ثَلاثَةِ أوجُهٍ: هَدِيَّةُ مُكافاةٍ، وهَدِيَّةُ مُصانَعَةٍ، وهَدِيَّةٌ للّهِ عز و جل.
آن حضرت هدیه به کارگزاران حکومت را خیانت به حکومت دانسته می فرمودند: هَدايا العُمّالِ غُلولٌ.
هدايايى كه به كارگزارانْ پيشكش مىشود، خيانت است. (كنز العمال ج 6 ص 111 ح 15067)
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله قبح این عمل را آنچنان فراوان می داند که آن را حرام بر می شمرد:
هَدايا العُمّالِ حَرامٌ كُلُّها.
ابو حميد ساعدى می گوید پيامبر صلى اللّه عليه و آله مردى از بنى اسد به نام ابن اتْبيّه را مأمور جمعآورى زكات كرد. چون اموال زكات را آورد، گفت: اين براى شماست و اين هم به خود من، هديه شده است.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله بر منبر ايستاد ... و پس از حمد و ثناى خداوند، فرمود:
ما بالُ العامِلِ نَبعَثُهُ، فَيأتي فَيقولُ: هذا لَكَ و هذا لِي؟! فهَلّا جَلَسَ في بَيتِ أبِيهِ وامِّهِ فيَنظُرَ أيُهدى لَهُ أم لا؟ والّذي نَفسي بِيَدِهِ لا يَأتي بشيءٍ إلّا جاءَ بهِ يَومَ القِيامَةِ يَحمِلُهُ على رَقَبَتِهِ
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هدیه به حاکم و کارگزار را از مصادیق رشوه دانسته به امام على عليه السلام می گفتند:
ياعليُّ، إنَّ القَومَ سَيُفْتَنونَ بأموالِهِم، ويَمُنُّونَ بدِينِهِم على ربِّهِم، ويَتَمَنَّونَ رَحمَتَهُ، ويَأمَنُونَ سَطوَتَهُ، ويَستَحِلُّونَ حَرامَهُ بالشُّبُهاتِ الكاذِبَةِ، والأهواءِ السّاهِيَةِ، فيَستَحِلُّونَ الخَمرَ بالنَّبيذِ، والسُّحتَ بالهَدِيَّةِ، والرِّبا بالبَيعِ.
نقش جوانان در حكومت خاتم پيامبران
اين، نخستين بار بود كه شهر بزرگ و پُر اختلاف مدينه، از پيامبر خدا درخواست نماينده مىكرد و اوّلين بارى بود كه پيشواى بزرگ اسلام، تصميم مىگرفت به خارج از مكّه، نماينده رسمى بفرستد. بديهى است فردى كه انتخاب مىشد، بايد از هر جهت، شايستگىهاى لازم را براى اين مأموريت حسّاس مىداشت.
پيامبر خدا، از ميان همه مسلمانان آن روز، مصعب بن عُمَير جوان را به نمايندگىِ خود برگزيد.
پيامبر خدا به مُصعب بن عُمَير كه جوانى كمسال و از حافظان و قاريان قرآن بود و بسيارى از قرآن را آموخته بود دستور داد با اسعد، عازم مدينه شود.
اين جوان با ايمان و پُرشور و با تدبير، مأموريت خود را به خوبى انجام داد. طولى نكشيد كه همه اقشار مدينه، بخصوص نسل جوان، دعوت او را پذيرفتند و مسلمان شدند و نخستين نماز جمعه در مدينه، به امامت او اقامه گرديد .(بحار الأنوار ج 19 ص 10)
ابن اثير مىگويد:
گفته مىشود: او نخستين كسى بود كه در مدينه، نماز جمعه برگزار كرد و اسيد بن حُضَير و سعد بن مُعاذ، به دست او مسلمان شدند و همين براى او، افتخار و نشانى بزرگ در اسلام است . (اسد الغابة ج 5 ص 176 الرقم 4936)
إعلام الورى: و مصعب، بر اسعد بن زراره وارد مىشد و هر روز از خانه بيرون مىرفت و در اطراف مجالس خزرجيان مىچرخيد و آنان را به اسلام فرا مىخواند و جوانان، دعوت او را اجابت مىكردند. (إعلام الورى ج 1 ص 139)
پس از فتح مكّه، طولى نكشيد كه جنگ حُنين پيش آمد و به ناچار، پيامبر خدا و سربازانش بايد از مكّه خارج شده، به سوى جبهه جنگ مىرفتند. چون مكّه به تازگى از دست مشركان خارج شده بود، بايد فرماندار لايق و با تدبيرى براى اداره آن تعيين مىشد كه به امور شهر مكّه كه مركز جزيرة العرب و مورد توجّه عموم قبايل و اقشار مختلف مردم بود رسيدگى كند و علاوه بر اين، جلوى بىنظمىهايى را كه ممكن بود دشمنان به وجود آورند، بگيرد.
پيامبر خدا، در ميان همه ياران، جوان بیست و یک سالهاى را به نام" عَتّاب بن اسيد"، براى اين مسئوليت بزرگ برگزيد و براى وى، فرمان صادر كرد. در اين باره، آمده است:
پيامبر خدا، عَتّاب بن اسيد را در بیست و یک سالگى به فرماندارى مكّه گماشت و دستور داد با مردم، نماز جماعت بخواند. او نخستين فرماندهى است كه پس از فتح مكّه، در آن جا نماز جماعت به جاى آورد.
پيامبر خدا، پس از صدور فرمان حكومت مكّه براى عَتّاب، درباره اهمّيت اين مسئوليت، خطاب به او فرمود:
يا عَتّابُ، تَدري عَلى مَنِ استَعمَلتُكَ؟! استَعمَلتُكَ عَلى أهلِ اللّهِ عز و جل، ولَوأعلَمُ لَهُم خَيرا مِنكَ استَعمَلتُهُ عَلَيهِم.( اسد الغابة ج 3 ص 549 الرقم 3538)
بديهى است كه انتصاب جوانى بیست و یک ساله به فرماندارى مكّه، موجب رنجش خاطر و آزردگى بزرگان مكّه مىشد. پيامبر خدا، براى پيشگيرى از اعتراض آنان، در پايانِ نامه مفصّلى خطاب به مردم مكّه، نوشت:
ولا يَحتَجَّ مُحتَجٌّ مِنكُم في مُخالَفَتِهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ فَلَيسَ الأَكبَرُ هُوَ الأَفضَلَ، بَلِ الأَفضَلُ هُوَ الأَكبَرُ. بحار الأنوار ج 21 ص 123 ح 20
عَتّاب بن اسيد، تا آخر عمر پيامبر صلى اللّه عليه و آله، فرماندار مكّه بود و در طول دوران مأموريت خود، به خوبى از عهده اين مسئوليت بزرگ بر آمد.
پيامبر خدا، در روزهاى آخر زندگىِ خود، مسلمانان را براى جنگ با كشور نيرومند روم، بسيج كرد. تمام افسران ارشد، فرماندهان سپاه اسلام، و بزرگان مهاجران و انصار، در اين لشكر عظيم، گِرد آمده بودند. براى فرماندهىِ چنين سپاهى، بىترديد، بايد لايقترين افسران انتخاب مىشد. پيامبر اسلام، اسامة بن زيد را كه جوانى هجده ساله (طبقات الكبرى ج 4 ص 66) بود طلبيد و فرماندهىِ لشكر را به او واگذار كرد. اين اقدام پيامبر صلى اللّه عليه و آله، براى بسيارى از اصحاب بزرگ او، خصوصاً در شرايط سياسى (برای اطلاع از حساسیت آن زمان به دانشنامه اميرالمؤمنين بخش سوم/ فصل يازدهم رجوع کنید.) آن روزها، قابل قبول نبود. در نتيجه زبان به اعتراض گشودند كه: اين جوان را بر مهاجران سابقهدار مىگمارد! (طبقات الكبرى ج 2 ص 190) پيامبر خدا، در حالى كه از اين سخن به خشم آمده بود، بَر فراز منبر قرار گرفت و بعد از حمد و ثناى الهى فرمود:
إنَّ النّاسَ قَد طَعَنوا في إمارَةِ اسامَةَ، وقَد كانوا طَعَنوا في إمارَةِ أبيهِ مِن قَبلِهِ، وإنَّهُما لَخَليقانِ لَها وإنَّهُ لَمِن أحَبِّ النّاسِ إلَيَ آلًا، فَاوصيكُم بِاسامَةَ خَيرا. (طبقات الكبرى ج 2 ص 249)
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}